moh_savar - جیک

11792187.jpg 11771029.jpg 11771028.jpg 11771026.jpg
جواد

هیچی نمیدونی [درباره]
توسط 2 کاربر لایک شده‌

مشخصات

موارد دیگر
حالت امروز من: معمولی
moh_savar آفلاین می باشد!
جواد
9 پست
0 دیدگاه
13.5 امتیاز
1371-05-01
مرد - مجرد
اسلام
قم
دانشکده فنی و حرفه ای
کاردانی
دانشجو
وزن: 62 - قد: 180
معاف
هیچ کدام
mohmohsavar@gmail.com

آهنگ پیشواز

افتخارات کسب شده

آخرین بازدید کنندگان

دنبال‌کنندگان

در صورتی که تمایل دارید جواد را دنبال کنید باید ابتدا وارد سایت شوید!
جواد فرياد مي زند:
_
جواد
جواد
خدا وقتی نخواهد؛
عمر دنیا سر نخواهد شد...

گلوی خشک صحرایی
به باران تر نخواهد شد...

و تا وقتی نخواهد
برگی از کاجی نمی افتد...
و باغی از هجوم داس ها
پر پر نخواهد شد...

خدا وقتی نخواهد
دانه ای کوچکتر از باران، گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد...

و کرم کوچکی... پروانه ای زیبا... و کوهی سخت... عقیق و شیشه و اینه و مرمر نخواهد شد...

خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه...
گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد..
خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن...

ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد...
ادامه ...

جواد
جواد
داستان کوتاه

بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم بزرگ تر که شدم فهمیدم دنیا بزرگ است. من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم. شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم.

منبع: کتاب دو قدم تا لبخند صفحه 309
ادامه ...

جواد
جواد
داستان کوتاه

یکی از حکمای بزرگ به دیدن یکی از دوستان خود رفت
آن شخص پسر کوچکی داشت که با وجود کوچکی سن خیلی هوشیار بود.
حکیم به آن طفل گفت:
اگر به من بگویی خدا کجاست یک عدد پرتقال به تو خواهم داد.
پسر با کمال ادب جواب داد:
من به شما دو دانه پرتقال می دهم اگر به من بگویید خدا کجا نیست.
حکیم از این پاسخ و حاضر جوابی متعجب گردید و او را مورد لطف خود قرار داد.

منبع: کتاب دوفدم تا لبخند صفحه 210
ادامه ...

جواد
جواد
دو راهب در سفر بودند که به کنار رودخانه رسیدند. آنجا دختری را دیدند که لباسی نو و زیبا به تن داشت. در آن نزدیکی پلی نبود. او که نمی خواست لباس هایش کثیف شود در گوشه ای ایستاد بود. یکی از راهب ها دختر را بر دوش گرفت و به آن طرف رودخانه برد سپس دو راهب از دختر جدا شدند و به راه خود ادامه دادند. پس از ساعتی آن راهب دیگر با گلایه گفت:لمس کردن زن بر خلاف آیین ماست. تو چه طور توانستی بر خلاف قوانین راهبان عمل کنی و مرتکب چنین گناه بزرگی شوی؟ راهبی که دختر را بر دوش گرفته بود لحظه ای درنگ کرد سپس گفت: من او را یک ساعت پیش کنار رودخانه بر زمین گذاشتم اما تو چرا هنوز او را بر دوش داری!؟

منبع: کتاب دو قدم تا لبخند صفحه 124
ادامه ...

جواد
جواد
داستان کوتاه

دختر جوانی از مکزیک برای یک ماموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد.پس از دو ماه نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت میکند به این مضمون:
((لورای عزیز متاسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه ی از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو خیانت کرده ام و می دانم که نه ،تو شایسته ی این وضع هستی نه من ،مرا ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست.با عشق :روبرت))
دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد از همه ی همکاران و دوستانش میخواهد که عکسی از نامزد، برادر پسر عمو ،پسر دایی، خودشان به او قرض بدهند و همه ی آن عکسها را با عکس روبرت نامزد بی وفایش در یک پاکت گذاشت همراه با یادداشتی برایش پست می کند به این مضمون:
((روبرت عزیز مرا ببخش اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم لطفا عکس خودت را از میان عکسهای درون پاکت جدا کن و بقیه را به من بر گردان!...))

منبع: کتاب دو قدم تا لبخند صفحه 85
ادامه ...

جواد
جواد
بدون شرح

جواد
جواد
بدون شرح

جواد
جواد
بدون شرح

جواد
جواد
بدون شرح


صفحه اصلی  /  درباره ما  /  راهنما  /  قوانین  /  تماس با ما  /  تبلیغات  /  وبلاگ
© 1391-1401 - تمام حقوق مادی و معنوی شبکه اجتماعی جیک برای مدیریت محفوظ است.