برای دنبال کردن علیرضا هادی نژاد باید ابتدا وارد سایت شوید!

کاش یه تکه سنگ بودم. یه تکه چوب. مشتی خاک. کاش یک سپور بودم. یک نانوا. یک خیاط. دست فروش. دوره گرد. پزشک. وزیر. یک واکسیِ کنار خیابان. کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت. کاش دلم از سنگ بود. کاش اصلا دل نداشتم. کاش اصلا نبودم. کاش نبودی. کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد. کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم. یا یک مشت خاک باغچه ات. کاش دستگیره ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی. کاش چادرت بودم. نه، کاش دست هات بودم. کاش چشمهات بودم. کاش دل ات بودم. نه، کاش ریه هات بودم تا نفس هات را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری. کاش من تو بودم. کاش تو من بودی. کاش ما یکی بودیم. یک نفر دوتایی!

1394/02/21 - 09:52
دیدگاه
علیرضا هادی نژاد

نه،نگرفتی!

1394/02/27 - 08:35
ایرانمنش

کتاب روی ماه خدا را ببوس،اثر مصطفی مستور؛
نامه ی استاد فیزیکی به شاگردش که عاشقش شده بود؛استادی که نتونست معنای عشق رو بفهمه،نتونست عشق رو با هیچ فرمول و کمیتی اندازه بگیره ،چون درکش کوتاه تر از ارتفاع عشق بود ،به جای کنترل بر عشق به شدت شکست خورد.
اون نه از معشوق بلکه از عشق به شدت شکست خورد و در نهایت در عشق غرق شد.
خدا هم مانند عشق قابل اندازه گیری نیست در اصل خدا همون عشقه !

هر چه می نوشمت تشنه ترم ای عطش آورترین آب ! ای تلخ ترین شیرینی! ای سبک ترین سنگینی ! تو غمناک ترین شادی زندگی ام هستی. تو شادی بخش ترین اندوه هستی ام هستی. ای اتفاق ساده پیچیده! چرا مرا نمی سوزانی ای سردترین شعله هستی! ای پرسنگین رها شده از گم نام ترین پرنده ی مهاجر هستی! شهر پرنده ها کجاست؟

کتاب قشنگی بود استاد!

1394/05/10 - 22:11

صفحه اصلی  /  درباره ما  /  راهنما  /  قوانین  /  تماس با ما  /  تبلیغات  /  وبلاگ
© 1391-1401 - تمام حقوق مادی و معنوی شبکه اجتماعی جیک برای مدیریت محفوظ است.