برای دنبال کردن нαмι∂ яєzα باید ابتدا وارد سایت شوید!

پادشاهی درویشی را به زندان انداخت . نیمه شب خواب دید که آن درویش بی گناه است.پس او را آزاد کرد.

پادشاه گفت: حاجتی بخواه.

درویش گفت: وقتی خــــــــــــــــدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی نامردیست که از دیگری حاجت بخواهم.

1393/12/13 - 13:05 در پیشکسوتای جیک

صفحه اصلی  /  درباره ما  /  راهنما  /  قوانین  /  تماس با ما  /  تبلیغات  /  وبلاگ
© 1391-1401 - تمام حقوق مادی و معنوی شبکه اجتماعی جیک برای مدیریت محفوظ است.