کاش میشد زندگی تکرار داشت ...
لااقل تکرار را یکبار داشت ...
ساعتم برعکس میچرخید و من ...
بر تنم میشد گشاد این پیرهن ...
آن دبستان , کودکی , سرمشق آب ...
پای مادر هم برایم جای خواب ...
خود برون میکردم ازدلواپسی ...
دل نمیدادم ب دست هرکسی ...
هر کسی کم کرد ما را فاصله ...
شد شریک دزد ویار قافله ...
عمرهستی , خوب و بد بسیارنیست ...
حیف هرگز قابل تکرارنیست !!
ادامه ...
اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی.. اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود..
1394/03/23 - 22:01 · ( 2 نفر )دلت نفس میخواهد..
ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را..
مهمان نوازی میکنی..
عمیق..
اما خاک..
فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود..
خدایا..
کی تمام میشود..
صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی..
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند..
کاش دستانت را محکم نمی بست..
حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی..
نه نفس..
نه دستانی باز، برایِ جان دادن..
گرما و گرما
گرما و گرما و گرما..
1394/03/23 - 22:01 · ( 2 نفر )خدایا دلم مردن میخواهد..
مادر بمیرد..
چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری؟؟؟!!!!