sahar_lover72 - جیک

CLOSED-stamp-red.png 138513880017721.jpg 64339271676003810976.jpg SC20150415-190511-1.jpg
raha

هروقت دلت شکست،خرده های دلت را خودت جمع کن ت.. [درباره]
توسط 23 کاربر لایک شده‌

مشخصات

موارد دیگر
حالت امروز من: موقشنگ
sahar_lover72 آفلاین می باشد!
raha
619 پست
580 دیدگاه
2088.5 امتیاز
0000-00-00
زن - مجرد
اسلام
آذربایجان شرقی
دانشگاه علوم پزشکی دولتی
دکترا و بالاتر
doctor
هیچ کدام
apple 6
Bugatti veyron دوس دارم
خدا ، خانوادم و آقامون ، پزشکی ، کانادا ، بوگاتی ویرون ، مک بوک ، نویسندگی ، هیجان ، مسافرت ،

آهنگ پیشواز

افتخارات کسب شده

آخرین بازدید کنندگان

دنبال‌کنندگان

(127 کاربر)

برچسب ‌های کاربردی

در صورتی که تمایل دارید raha را دنبال کنید باید ابتدا وارد سایت شوید!
raha فرياد مي زند:
_
raha
raha
گاهی خوب می شود چون خوب می نگری !

گاهی بد می شود چون بد می نگری!

گاهی خوب هم نمی نگری ولی بد میشود واین قانون روزگاراست

ولی اگر خوب بنگری وبدشود لااقل گذرزمان برایت ازدشواریش کاسته می شود.......

raha
raha
اگر میدانستید که یک محکوم به مرگ
هنگام مجازات تا چه حد آرزوی

بازگشت به زندگی را دارد

آنگاه قدر روزهایی را که با غم

سپری میکنید ، می دانستید.

raha
raha
خدا میگوید:“قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام”

***************************
الهی چه بی حساب و بی صدا میبخشی و ما چه حسابگرانه تسبیح ذکرمان را فریاد میکنیم و میشماریم …

**********************************
ادامه ...

raha
raha
بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند

تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند

تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!

اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی

میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را !

ولی نمیتوانم ....
ادامه ...

raha
raha
بعداز اینکه کشتی مون غرق شد من تنها بازمانده ای بودم که تونستم خودمو زنده به جزیره برسونم

. روزای اول تنها تویجزیره واسم خیلی سخت گذشت بخصوص که ساعتهای زیادی به امید نجات

کنار ساحل روی شنها مینشستم ولی روزها و هفته ها انتظار بی ثمر بود.

بالاخره کنار ساحل روی یه تپه یه کلبه ی کوچیک واسه خودم ساختم و روزا برایپیداکردن غذا به جزیره میرفتم

و شبها برای خواب به کلبه م میومدم . اون روز عصر وقتی به کلبه م برگشتم

صحنه ای رو دیدم که نزدیک بود سکته کنم : کلبه ی من تنها چیزی که داشتم داشت توی شعله های آتیش میسوخت:

خدا چرا من ؟ چرا این همه مشکلات فقط سر من میاد ؟

مگه من چه گناهی کردم که باید تاوانش رو بدم ؟خدا خدا !!!؟؟؟ چرا چرا من !!!؟؟؟

اینها حرفهایی بود که من فریاد میزدم و به خدا اعتراض میکردم ولی دریغ از پاسخ خدا...

اون شب کنار خاکسترای کلبه م شب رو به سر بردم با ناله و نفرین و هزار بد و بیراه دیگه به خودمو سرنوشتم و خدا..

صبح با صدای بوق یه کشتی بزرگ بیدار شدم .
ادامه ...

raha
raha
بچه ها سریال جواهری در قصر رو یادتونه؟؟
.

.

.

.

هیچی میخواسم بگم من جواهری در جیک هستم قدرمو بدونید ^__^

raha
raha
خدایا امشب از همیشه خسته ترم .فردا بیدارم نکن...

raha
raha
ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ ۵۷ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ 5 ﺳﺎﻟﻪ


ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ


ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﺒــﻘﺖ ﮔﺮﻓﺖ ,


ﻣﺎﺷﯿﻦِ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ


ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﻣﯿﺮﻩ ...
ادامه ...

raha
raha
شنیــده بودم که خاک سرد است
ایـــن روزها اما انگار
آنقـــدر هوا ســـرد است
که زنــده زنــده
فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

raha
raha
بی‌رحمی بزرگی‌ست که روزگار
..
اجازه دوست‌داشتن و خواستن کَسی را به ما بدهد ،

اما اجازه “داشتنش” را نه!!

raha
raha
ادیسون به خانه بازگشت یاد داشتی به مادرش داد
گفت : این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید
سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را دراورده و خواند
نوشته بود :
کودک شما کودن است از فردا اورا به مدرسه راه نمی دهیم
ادیسون ساعتها گریست
ودر خاطراتش نوشت :

توماس آلوا ادیسون
کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد
ادامه ...

raha
raha
از خاطرات کوروش:
شبی در بابل هنگام صرف شام ، یکی از بزرگان به من گفت :
اگر بخواهم پیوسته چنین گشاده دست باشم به زودی به تنگ دستی خواهم افتاد .
به او گفتم : ۲ راه بیش تر نیست . یا دارایی را در میان دیگران پخش کنم و دوستی آنان را به دست آورم یا آن را پنهان بدارم و در عوض رشک و کینه ی دیگران را نصیب خویش سازم .
من راه نخست را برگزیده ام . وی سری تکان داد و گفت : همین است که تو نیمی از جهان را به دست آورده ای و من تنها اجازه یافتم سر سفره تو بنشینم . گفتم : پس به این نتیجه رسیده ای که ثروت همه چیز نیست . به گمان من ، سعادتمند کسی است که نگاهبان زر و مال نباشد و تا توان دارد ، دل ها را به دست آورد
ادامه ...

صفحات: « 14 15 16 17 18 »

صفحه اصلی  /  درباره ما  /  راهنما  /  قوانین  /  تماس با ما  /  تبلیغات  /  وبلاگ
© 1391-1401 - تمام حقوق مادی و معنوی شبکه اجتماعی جیک برای مدیریت محفوظ است.