saeid - جیک

images2.jpg images.jpg y_Iran (69).jpg 5mPdqdmK9d.jpg
سعید

توسط 5 کاربر لایک شده‌

مشخصات

موارد دیگر
حالت امروز من: معمولی
saeid آفلاین می باشد!
سعید
99 پست
223 دیدگاه
594.5 امتیاز
1364-11-13
مرد - مجرد
اسلام
دانشگاه سراسری
کاردانی
وزن: 70 - قد: 172
رفته ام
هیچ کدام

آهنگ پیشواز

افتخارات کسب شده

آخرین بازدید کنندگان

دنبال‌کنندگان

در صورتی که تمایل دارید سعید را دنبال کنید باید ابتدا وارد سایت شوید!
سعید فرياد مي زند:
_
سعید
سعید
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخى کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند

سعید
سعید
گاهی انسان ، به حال خویش می گرید که چرا انسانیت دارد در قبال بعضی ها ..!!!

سعید
سعید
اگر درد داری... تحمل کن...
روی هم که تلنبار شد...
دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاس...!
کم کم خودش بی حس میشود...!

سعید
سعید
گرگها هرگز گریه نمیکنند اما گاهی عرصه زندگی چنان بر آنها تنگ میشود
که بر فراز بلندترین قله ها دردناک ترین زوزه ها را میکشند

یلدا
یلدا
طلب دارم،
از زندگی
تمام حس آرامشم را
مرگ،که دیگر حقم بود....

بازنشر توسط :
فاطمه
فاطمه
نعره هیچ شیری خانه های چوبی را خراب نمیکند،
من از سکوت موریانه میترسم

بازنشر توسط :
سعید
سعید
دکتری برای خواستگاری دختری رفت
ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی نیاید.
آن جوان نزد بزرگی رفت و گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست.
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است
نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است
استاد به او گفت: از تو خواسته ای دارم
به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا
جوان به منزل رفت و اینکار را کرد و با حوصله
دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر بود شست. زیرا اولین بار بود که دستان مادرش را میدید که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تاول زده است.
پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را به من نشان دادی
من مادرم را به امروزم نمی فروشم
چون اون زندگی خود را برای آینده من تباه کرد . . .
به سلامتی همه مادرا.
ادامه ...

سعید
سعید
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری… بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم …

سعید
سعید
چه غریب ماندی ای دل !
نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه زیار انتظاری

هوشنگ ابتهاج

سعید
سعید
خیلی سخته…
که برای دیگران مثل کوه استوار باشی
اما تو خودت آروم آروم بشکنی.

سعید
سعید
اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی، هرگز پول هایت را نشمار؛
قطره ای اشک بریز و دست هایی را بشمار که برای پاک کردن، اشک هایت می آیند.
این است ثروت واقعی.

سعید
سعید
ﻣﻦ ﺻﺒﻮﺭﻡ ﺍﻣﺎ …
ﺁﻩ ، ﺍﻳﻦ ﺑﻐﺾ ﮔﺮﺍﻥ ﺻﺒﺮ ﭼﻪ می ﺩﺍﻧﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟؟

صفحات: « 2 3 4 5 6 »

صفحه اصلی  /  درباره ما  /  راهنما  /  قوانین  /  تماس با ما  /  تبلیغات  /  وبلاگ
© 1391-1401 - تمام حقوق مادی و معنوی شبکه اجتماعی جیک برای مدیریت محفوظ است.