داشتم می گفتم که...
حرف هایی دارم که گفته نمیشوند... گفته میشوند شنیده نمیشوند... شنیده میشوند فهمیده نمیشوند... فهمیده میشوند و بی پاسخ میماند! اینها حرفهای ساده هستند..

کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

شما می توانید با وارد شدن به سایت در گروه واسہ دلِـ صابـ مردهـ عضو شوید و همچنین می توانید مطالبتان را در این گروه منتشر کنید!
واسہ دلِـ صابـ مردهـ (گروه عمومی · 25 کاربر · 45 پست)

ارسالهای واسہ دلِـ صابـ مردهـ

سعید
سعید
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…{-31-}

سعید
سعید
دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس می مونه …
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی …

سعید
سعید
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !

یعنی او نخواست که نشد ؟!

سعید
سعید
آسمون به دریا گفت : این بالا خیلی خوبه ٬ همه جا رو میشه دید
دریا گفت :این پایین از اون بالا هم بهتره ٬ چون فقط تو رو میشه دید ...

تقدیم کنید به آسمون قلبتون ... {-29-}

behrooz
behrooz
من مشکوکم به سکوت

من مشکوکم به خیال

من مشکوکم به شب

من مشکوکم به خطوط

هیس س س س س س

تنها ؛ تنهایی ؛ تنها معمایی است که کلید ندارد
:( :( :( :(

behrooz
behrooz
نادان را از هر
طرف نوشتم
نادان بود!
:|:|

behrooz
behrooz
قبل ازتو ؛ هرتویی ؛ تو ؛ به حساب می آمد

من بودم وتنهایی خود آه به خدا دروغ نمی گویم

همه مانقاشیم به خداهمه ما شاعریم

نقش می کنیم وشعر می بافیم حالمان را

چرا که چه بخواهیم ونخواهیم امانتدار لحظات گذشته خویشیم

نقش می کنیم وشعر می بافیم که یاری دهنده این خیال . . . بی خیال

بیا حالا که هیچ کدام کلیدمان را نیاورده ایم

قول دهیم همه نقاش شویم وشاعربمانیم

هنوز لحظه های سفیدزیادی درپیش رو داریم...

{-163-}{-163-}{-163-}{-163-}{-163-}

سعید
سعید
به سادگی بعضی آدما میرن نه اینکه دوستتون نداشته باشه،
نه …
چون میدونه چقدر دوستش دارین …

جاوید
جاوید
بله اینجوریاس

جاوید
جاوید
از زندگانیم گله دارد جوانی ام
شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام . . .
(شهریار)

صادق
صادق
(داستان یقین، انتخاب و تردید !!!)
روزی بودا در جمع مریدان خود نشسته بود که مردی به حلقه آنان نزدیک شد و از او پرسید: آیا خداوند وجود دارد ؟ بودا پاسخ داد : آری، خداوند وجود دارد.

ظهر هنگام و پس از خوردن غذا، مردی دیگر بر جمع آنان گذشت و پرسید: آیا خداوند وجود دارد ؟ بودا گفت : نه، خداوند وجود ندارد. اواخر روز، سومین مرد همان پرسش را به نزد بودا آورد. این بار بودا چنین پاسخ داد: تصمیم با خود توست. در این هنگام یکی از مریدان، شگفتزده عرضه داشت: استاد، امری بسیار عجیب واقع شده است. چگونه شما برای سه پرسش یکسان، پاسخ های متفاوت می دهید؟ مرد آگاه گفت: چونکه این سه، افرادی متفاوت بودند که هر یک با روش خود به طلب خدا آمده بود: یکی با یقین، دیگری با انکار و سومی هم با تردید !!!
Sade.....gh
ادامه ...

صفحات: « 1 2 3 4

صفحه اصلی  /  درباره ما  /  راهنما  /  قوانین  /  تماس با ما  /  تبلیغات  /  وبلاگ
© 1391-1401 - تمام حقوق مادی و معنوی شبکه اجتماعی جیک برای مدیریت محفوظ است.