قبل ازتو ؛ هرتویی ؛ تو ؛ به حساب می آمد
من بودم وتنهایی خود آه به خدا دروغ نمی گویم
همه مانقاشیم به خداهمه ما شاعریم
نقش می کنیم وشعر می بافیم حالمان را
چرا که چه بخواهیم ونخواهیم امانتدار لحظات گذشته خویشیم
نقش می کنیم وشعر می بافیم که یاری دهنده این خیال . . . بی خیال
بیا حالا که هیچ کدام کلیدمان را نیاورده ایم
قول دهیم همه نقاش شویم وشاعربمانیم
هنوز لحظه های سفیدزیادی درپیش رو داریم...
فکر زمستونت نبود؟ .. درستر نیس؟
1392/11/12 - 17:01 ·انگاری غلت زدنو خیلیییییی دوس داریا
1392/11/14 - 11:14 ·اره واقعا دوس داشتنیه
1392/11/14 - 18:56 ·