مداد رنگي : همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند..به جز مداد سفيد..هيچ کسي به او کار نمي داد..همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}..يک شب که مداد رنگي ها..توي سياهي کاغذ گم شده بودند..مداد سفيد تا صبح کار کرد..ماه کشيد..مهتاب کشيد..و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توي جعبه ي مداد رنگي..جاي خالي او..با هيچ رنگي پر نشد
ادامه ...
چی شده شوتک؟گریه برا چی؟
1393/03/18 - 18:18 ·از دست این زندگی.....خخخخخخ
1393/03/19 - 02:17 · ( 1 نفر )خاک بر سر این زندگی لامسگ کنم که غزلی کلاس ما رو اذیت کرده..خخخخ
1393/03/19 - 13:12 ·خیلی ممنون... کلا با همه کار داره....خخخ
1393/03/19 - 13:49 ·